در بیانات (علیهم السلام) عقل به نحوی معرفی گشته است که کارایی آن، همه ساحت‌های نظری و عملی را شامل می گردد. چند نمونه از این بیانات را مورد عقل ذکر می کنیم .
 
امام علی  (علیه السلام): «العقل مصلح کل آمر» (1)عقل اصلاح کننده هر چیزی است.
 
امام علی (علیه السلام): «العقل أن تقول ما تعرف و تعمل بما تنطق به» (2)عقل یعنی گفتار در راستای معرفت و عمل در راستای گفتار.
 
امام على (علیه السلام): «العقل ممنزه عن المنگر آمر بالمعروف»(3) عقل بازدارنده از بدیها و امرکننده به خوبی هاست.
 
در تعابیر آن ذاتهای مقدس، همه صفات و محسنات اخلاقی از آبشخور عقل ارتزاق می نماید. چند مورد از این روایت ها در پی می آید:
 
حضرت رسول اکرم  (صلی الله علیه وآله وسلم) : «أعقل الناس أشدهم مداراة للناس»(4) عاقل ترین مردم کسی است که مدارایش نسبت به مردم بیشتر باشد.
 
امام على (علیه السلام): «العقل شجرة مها السخا و الحیاء»(5) عقل، درختی است که میوه آن سخاوت و حیا است.
 
امام باقر (علیه السلام): «مما أوحی إلی موسی ، آنا أواخذ عبادی علی قدر ما أعطیتهم من العقل»(6) از جمله اموری که خداوند به حضرت موسی وحی کرد این بود که: من بندگانم را به قدر عقلی که به آنها داده ام مؤاخذه می نمایم.
 
حضرت رسول اکرم  (صلی الله علیه وآله وسلم): «انما یدرک الخیر کله بالعقل» (7)همه خوبی ها به واسطه عقل درک می گردد.
 

عقل و بندگی

در روایات و احادیث حضرات معصومین (علیهم السلام) وارد شده است که هر قدر شناخت انسان از حقایق و در رأس آنها از حضرت حق بیشتر باشد، هم عبودیت خداوند کامل تر می گردد و هم لذت عبادات در کام انسان شیرین تر جلوه می کند.
 اگر واقعا یک چیز را عقل اکتشاف کند و ما فرضا دلیل نقلی نداشته باشیم، همین اکتشاف عقل کافی است که بفهمیم اسلام با این موافق است، یعنی مقررات اسلام بر اساس یک مجهولات و مرموزات و خارج از دسترس اندیشه، فکر و عقل نیست.
چون انسان در دوران زندگی با موانع مختلف برخورد می نماید و از هرسو مصائب و مشکلات فراوان و تردیدها و تشکیکات گوناگون همچون تندباد عقل و تعقل در روایات حضرات معصومین (علیهم السلام) فضای باور وی را غبارآلود می کند. از این رو کسانی که نسبت به مبدأ و معاد و اصول اعتقادی، باور یقینی و روشنی ندارند دچار تزلزل و انحراف می شوند. وقتی خورشید عقل در زندگی انسان طالع گشت دیگر خبری از تاریکی جهالت و تشویش و یأس نخواهد بود.
 
در بیان امیرالمؤمنین على طائلة: عقل برترین چیزی است که خداوند به واسطه آن بندگی می شود: ماعبد الله بشیء افضل من العقل همچنین مطیع ترین انسانها در برابر خداوند، عاقل ترین آنها است «أعقل الناس أطوعهم لله سبحانه»از نظر ایشان، به وسیله عقلها اعتقاد به وجود خداوند پیدا می شود و به اقرار به وجود خداوند، ایمان کامل می گردد: «بالعقول یعتقد التصدیق بالله وبالاقرار یکمل الایمان»
 

حکومت عقل و منطق

نزدیک شدن به حکومت منطق و خارج شدن از تحت سیطره و حکومت احساسات، دلیل بر پختگی و تکامل روح است. معمولا در زندگی، هر اندازه از سنین عمر می گذرد و تجربه زیادتر می شود منطق و عقلانیت در وجود انسان قوت می گیرد. البته تنها مرور زمان و گذشتن عمر کافی نیست که انسان را اهل منطق و تعقل کند. این فضیلت اخلاقی نیز مانند همه فضایل دیگر، تمرین و ممارست و مجاهدت لازم دارد.
 
اولا اندوخته علمی و سرمایه فکری لازم است ثانیا انسان باید مدتی با زحمت خود را وادار کند که در پیشامدها و تصمیم گیری ها زیاد فکر کند و تا عواقب و نتایج کاری را کاملا نسنجد به هیجانات درونی خود ترتیب اثر ندهد.
 
رسول اکرم  (صلی الله علیه وآله وسلم) شاء در مورد اهمیت تعقل و تدبیر می فرماید: «ما أخاف علی أمتی الفقر ولکن أخاف علیهم سوء التدبیر» یعنی نگرانی من بر امتم از ناحیه فقر نیست فقر دردی است که علاجش دشوار نیست نگرانی من از ناحیه سوء تدبیر و قلت میزان منطق و استدلال است.
 

عقل و دین

به فرموده آیت الله مطهری: کلیسا در ابتدای ظهور علم در دوره رنسانس چند اشتباه بزرگ کرد: میان دین و زندگی معتدل و شرافتمندانه دنیا جنگ انداخت. میان عقل و ایمان جنگ انداخت. گفت: اصل اصول دین از حوزه عقل خارج است. منطقه ممنوعه برای عقل است. اما این خیلی افتخار بزرگی است که از صدر اسلام علمای اسلام آمدند گفتند که بین عقل و ایمان هماهنگی است. (کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل) مقصودشان این بود که اگر واقعا یک چیز را عقل اکتشاف کند و ما فرضا دلیل نقلی نداشته باشیم، همین اکتشاف عقل کافی است که بفهمیم اسلام با این موافق است، یعنی مقررات اسلام بر اساس یک مجهولات و مرموزات و خارج از دسترس اندیشه، فکر و عقل نیست. براساس یک سلسله مصالح و مفاسد در زندگی بشر است که برای عقل قابل مطالعه است.
 
قاعده «کل ما حکم به الشرع حکم بالعقل» می خواهد بگوید اسلام یک دین منطقی است. فرضا فلسفه یک حکمش الآن برای عقل روشن نیست، ولی یک امر مرموز مربوط به عالم مجهولات هم نیست که اصلا به کلی ضدعقل باشد. ایمان غیر از عقل نیست. حساب این که ایمان از عقل جداست در اسلام وجود ندارد و همین امر قدرتی به اسلام بخشیده است. اصول دین اسلامی که اساسا منطقه انحصاری عقل است به عکس مسیحیت که اصول دین برای عقل منطقه ممنوعه است. این مسئله سبب شده است که به علمای اسلام یک میدان باز بدهد که در مسائل، عقل را دخالت بدهند.
 
پی‌نوشت:
1. غررالحکم، ۴۰۴.
2. همان، ۲۱۴۱.
3.همان، ۱۲۵۰.
4. شیخ صدوق، الامالی، ۲۸، ۴.
5. غررالحکم، ۱۲۵۴.
6. بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۱.
7. همان، ج ۷۷، ص۱۵۸.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393